عکاسی از شهر سوخته

دیدن دگر آموز و ندیدن دگر آموز

آغازی از میانه

۱۳۹۹/۰۷/۰۲

تصور کن سال از مهر آغاز می‌شود

و کوه با همه‌ی سنگ‌هایش میزبان سکوت توست

 

تصور کن پرنده‌ی محبوس در سینه‌ات بالای ابرها می‌پرد

و باران از چشم‌هایت می‌بارد

 

تصور کن مُرده‌ای

و دوباره زنده شده‌ای

 

دوباره مردن را

و زنده شدنِ دوباره را تصور کن

 

تصور کن با کوله‌باری از کوه به خانه برگشته‌ای

و برگ‌های گذشته‌ی تقویم را به آتش سپرده‌ای

 

حالا تو در میانه‌ی آغاز ایستاده‌ای...

جواد خوانساری

جا مانده‌ی آبان

۱۳۹۸/۰۹/۰۲

وقتی به وب بازگشتم با خودم قرار گذاشتم هر ماه یک پاره‌نوشته بر دیوارهای این‌جا بنویسم. مرداد و شهریور و مهر را بر سر قولم ماندم و چیزهایی نوشتم. سال رسید به آبان. دست روی دست گذاشتم. آبان رسید به میانه. دست روی دست گذاشتم. آبان رسید به انتها و نت به محاق رفت.

حالا این نوشته از آبان جا مانده است. آبان از سال جا مانده است. ما از هم جا مانده‌ایم. ما از همه چیز جا مانده‌ایم. ما حتا از جا هم جا مانده‌ایم.

جواد خوانساری