پترسون: بلوغ سینمای شاعرانهی جیم جارموش
۱۳۹۸/۰۵/۲۲
شنبه: این اولین نوشتهی این وبلاگ است، اما نخستین تجربهی وبلاگ نویسی من نه. در میانهی دههی هشتاد وبلاگی داشتم که گهگاه در آن مینوشتم و خُرده رونقی و اندک همراهانی داشت. اما شبی از شبهای زمستان درش برای همیشه بسته شد. و بعد مشغلههای تحصیلات تکمیلی و دغدغههای زندگی از راه رسید، و بعدتر امواج خروشان پیامرسانها و شبکههای اجتماعی جورواجور. و سودای وبلاگنویسی از سرهای بسیاری افتاد. اکنون از پسِ سالها تجربهی حضور در شبکههای اجتماعی برگشتهام به وبلاگ. و نمیدانم این عقبگرد آیا ناشی از سربرآوردنِ میل نوستالژیاست، یا تلاش و تقلایی است عبث برای نجات وب. یا شاید هم به قول محسن عمادی، تصمیم گرفتهام برگردم به جایی که نوشتن بیچهره است و مخاطب چهرهای ندارد. دربارهی دلایل این رجعت در نوشتهای جدگانه به تفصیل صحبت خواهم کرد.
یکشنبه: سی و سه سالهام و فیلمهایی که توانسته باشند تعادلم را به فنا بدهند ده تا نمیشوند. هنوز نمیدانم آیا بهخاطر صخرهجان بودنم است که اینقدر دیر به دیر و سال به سال دچار فیلمی میشوم، یا چون فیلمی که بتواند تعادلم را به باد بدهد دیر به دیر ساخته میشود، من این همه دچار کمبود شدهام. اما از یک چیز اطمینان دارم. آنهایی که توانستهاند بیتعادلم کنند غالباً بیآنکه بفهمم و بخواهم، همچون رودخانهای نامرئی از مجرای سلولهای شکبیه وارد کانالهای عصبی و از آنجا به اقلیم آگاهیام راه یافتهاند. و گاهی به همین حد کفایت نکرده و با عبور از سیمهای خاردار، به اقیانوس ناخودآگاهِ اندیشهها پیوسته و در من حیاتِ جاودانهی خود را آغاز کردهاند.
دوشنبه: و پترسون (Paterson 2016) آفریدهی جیم جارموش یکی از آن فیلمهاست.
سه شنبه: چرا مخاطبِ عصر اینستاگرام باید بنشیند به تماشای فیلمی دو ساعته که بُرشی است از یک هفتهی زندگی پترسون، شاعری گمنام که رانندهی اتوبوس در شهر کوچکی به نام پترسون است و هر روز کارهای روز قبل را انجام میدهد؟ تماشای کُندی و تکرار چه جذابیتی میتواند داشته باشد؟ در ظاهر هیچ. و چرا؟ زیرا سینمایِ پیش از پترسون، و سرعت دیوانهوار تکنولوژی ذائقهی تماشاگر را تسخیر و تحریف کرده است. مخاطبِ معتاد به تعلیق، مخاطب بیقرار و تشنهی شور و هیجان با دیدن پترسون بر پرده ی سینما باید چه لذتی ببرد؟ برای همین است که کل فروش فیلم در آمریکا به زور به دو میلیون دلار میرسد.
چهارشنبه: اما درست از بطن همین ملال ظاهری روایت است که بداعت و شاعرانگی پترسون آغاز میشود. جایی که فیلمساز اندیشمندی همچون جارموش -که به تمام گونههای قصهگویی و روایتگری مسلط است- شروع میکند به ذوب کردن یخهای ذائقهی مخاطب عجول و بیقرار با روایت روزمرگیهای یک آدم ساده و بسیار معمولی. به قول پیام رنجبران، پترسون فیلمی است در ستایش زندگی که میخواهد به مخاطب بگوید چگونه میتوان زندگی را به سادگی زندگی کرد.
پنجشنبه: تعریفهای بیشماری از شعر شده است. یکی از مهمترین آنها بر مفهوم آشناییزدایی از زبان استوار است. در شعر زبان از نو ساخته میشود. زبان در کاربرد متعارف و روزانهی آن شبیه راه رفتن است. اما زبانِ شاعرانه شبیه رقصیدن است. گویا یکی از هدفهای جارموش در پترسون همین آشناییزدایی از زبان سینماست؛ شکستن و درآمیختن گونههای مختلف روایت برای خلق روایتی تازه.
جمعه: و خدا جهان را در شش روز خلق کرد و روز هفتم را به تماشای جهان سپری کرد. جمعه روز هفتم هفته است و سینما هم هنر هفتم. و بیهوده نیست که جارموش هم سینما را عصارهی همهی هنرها نامیده است. از دید جارموش سینما نقطهای است برای نگریستن به شعر، موسیقی، رقص و دیگر هنرها. و پترسون فقط در روز جمعه است که میتواند به همهی آن شعرهایی که نوشته و از دست رفته نگاه کند. و همزمان دریابد که جمعه دفتری است سفید در انتظارهای همهی آن شعرهایی که خواهد نوشت.