عکاسی از شهر سوخته

دیدن دگر آموز و ندیدن دگر آموز

نه آقای حافظ نه!

۱۴۰۳/۰۶/۱۸

حافظ نوشته بود:

همایِ اوجِ سعادت به دامِ ما افتد

اگر تو را گذری بر مُقام ما افتد

و من که این سطرها را در نوجوانی خوانده بودم باورم شده بود تمام ماجرا همین است. اما گذر سال‌ها، و آمد و شد آدم‌ها چیز دیگری می‌گفت. احساس می‌کردم هربار که همای سعادت بر شانه‌ام فرود می‌آید، تندبادی از ناکجا هما را به برخاستن و رفتن مجبور می‌کند. و من هم‌چون آشیانه‌ای تهی برجا می‌مانم.

تا همین دیروز که در چهارباغ نشسته بودم به خواندن «اشیای خانم ایکس» از هرمان د کونینک و رسیدم به این سطرها:

سعادت

هفت پرنده است

پرنده‌ها پر کشیدند

و مدت‌هاست

رفته‌اند

و آن آشیانه‌ی خالی منم.

آقای حافظ، باید قبول کنیم در این یک مورد حق با هرمان است و هر کدام از ما، آشیانه‌ی خالیِ هزار همایی هستیم که خیال می‌کردیم آمده‌اند که بمانند و ما را به سعادت برسانند.

برچسب‌ها: هرمان د کونینک، حافظ، شعر
جواد خوانساری