عکاسی از شهر سوخته

دیدن دگر آموز و ندیدن دگر آموز

خواب می‌بینم خواب

در برگ‌رویان سپیدار

آهویی هستم از آب

می‌دوم از زمستان به بهار

 

خواب می‌بینم خواب

در برگ‌رقصان سپیدار

آهویی هستم از آفتاب

می‌دوم از بهار به تابستان

 

خواب می‌بینم خواب

در برگ‌ریزان سپیدار

آهویی هستم از سراب

و هربار

چند قدم مانده به بیداری

بخار می‌شوم از خواب

جواد خوانساری

نبودنِ بودن

۱۳۹۹/۰۸/۲۱

کافی‌ست دیگر

در چهره‌ی بی‌دریچه

دنبال منظره‌ای برای بودن نگرد

 

دیدن و ندیدن یکی‌ست

وقتی شک داری به اطمینان وُ 

اطمینان داری به شک

 

و روزنه اگر روزی تو باشد

گشوده می‌شود به رویت

در روزی که نمی‌دانی...

جواد خوانساری

درون حلزون درون

۱۳۹۹/۰۸/۰۴

حلزون‌ترین عضو بدن قلب است وقتی که عشق جای ترس را می‌گیرد، اما امان از حلزون مغز وقتی که ترس جای عشق را بگیرد! 

تو با سرعت ۳۰ سانتی‌متر در ساعت دنبال دلیلی برای فرار می‌گردی، و هرچه تقلا می‌کنی واقعیت مانند صدفی که احاطه‌ات کرده است سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود.

پس بی‌خیال فرارگاهی که نیست، قرارگاه خودت باش، به درون بخز و هرگز نترس از سیاحت تاریکی‌ها چرا که نور از شکافی به نام رنج به روح می‌تابد...

جواد خوانساری