عکاسی از شهر سوخته

دیدن دگر آموز و ندیدن دگر آموز

به هر کجای دی‌ماهِ ۱۳۹۸ به هر روزش که دست می‌گذارم پاره‌پاره است

پس این پاره‌نوشته بماند برای ثبت در حافظه‌ی تاریخ، برای یادآوری فراموش‌کاری ما

فاجعه‌بار!

تروماتیک!

رنج‌آور!

و...

کدام صفت می‌تواند حق مطلب را درباره‌ی این ماه ادا کند؟

آن‌چه در دی بر ما رفت را چه باید بنامیم؟

کابوس!

مکافات!

بی‌خردی!

و...

چه چیزی جان ما را این اندازه تلخ کرد؟ و چرا؟

من می‌گویم دروغ

دیدن دروغ تلخ‌کام‌مان کرد

شنیدن دروغ تلخ‌کام‌مان کرد

و این تلخی به جان‌مان رخنه کرد

آیا راهی به رهایی از این تلخی هست؟ و چگونه؟

من می‌گویم آری هست

و برای حرفم این بیت اقبال را شاهد می‌آورم وقتی که می‌گوید:

بر خویش گشا دیده و از غیر فروبند   دیدن دگر آموز و ندیدن دگر آموز

ما بیش از هر زمانی و پیش از هر اقدامی

نیاز داریم چشم‌هایمان را از بیرونِ آشفته و پاره‌پاره برداریم

و به درون بدوزیم، به تنها نقطه‌ی امنی که هنوز برای ما باقی مانده است

ما بعد از دیدن و شنیدن دروغ، نیاز مبرم داریم به تمرین دشوار «ندیدنِ دروغ»

و تا دست خودمان را نگیریم و به خلوت نرویم

تا زنگار تلخ دروغ را از جان‌مان پاک نکنیم

و آینه‌ی وجودمان دوباره زلال نشود

به هر چه نگاه کنیم دروغ می‌بینیم

هر کلامی به گوش‌مان بخورد دروغ شنیده‌ایم

هر چه را لمس کنیم دروغ را نوازش کرده‌ایم

و این‌گونه است که دروغ هر روز فربه و فربه‌تر می‌شود

و جان ما هر روز نزار و نزارتر...

جواد خوانساری