عکاسی از شهر سوخته

دیدن دگر آموز و ندیدن دگر آموز

گل سنگ

۱۳۹۹/۰۱/۱۶

جواد خوانساری

مُشتی که سال‌ها
سمت آسمان گرفته بودم
عاقبت وا شد

در کف دست
جز یک گل سنگ
هیچ نبود

هرچه باران
به دستم بارید
هرچه آفتاب
به دستم تابید
گل همان‌طور سنگ ماند

ابرهای بهاری رفتند
آفتاب تابستانی هم

باد پاییز از راه رسید
گل در هوا چرخید
در غبارها گم شد

خاری به دست
به خانه برگشتم
هرچه را لمس کردم
بلند بلند گریست

 

۱۴فروردین ۹۹
اصفهان

جواد خوانساری